یکی از دوستامون عضو یکی از گروه‌های تئاتر دانشگاه‌ست و چندشبی اجرا دارند. قرار بود چهارشنبه بریم دیدن تئاتر دوست‌مون ولی به اصرار من برای سه‌شنبه بلیت گرفتیم. وانگهی ساعت 15 بارون گرفت، با ملامت دوستان روبه‌رو شدم و در پاسخ گفتم دنت ووری؛ بارون بهار زود بند می‌یاد.» و تا خود ساعت 8 سیلاب می‌بارید از آسمون. :)) خلاصه رفتیم تئاتر دوستمون درحالی که نم‌کشیده‌بودیم سه‌تایی‌مون و یادآوری این نکته که بارون بهار زود بند می‌یاد. 

اون تیکه از فرندز که بچه‌ها رفتن دیدن تئاتر جویی یادتون می‌یاد؟ توی اون شرایط بودیم دقیقاً. چه‌قدر بد بود. چه‌قدر سرکوفت شنیدم و چه‌قدر خوش‌گذشت. تازه با این آپشن که تا آخر عمر سر طرف منت بذاریم. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها