روز اول اسفند افتتاحیه‌ست و این روزا حتی نمی‌تونم درست‌درمون بخوابم. دارم از خستگی می‌میرم، می‌خوابم و تا ساعت‌ها از استرس و فکر به‌ آینده خوابم نمی‌بره.

تلفن دوستانی که می‌دونم چرت‌وپرت پشت تلفن زیاد می‌گن یا خیلی حرف می‌زنن ُ اصلاً جواب نمی‌دم. یکی از همین‌ها دیروز زنگ‌زد که هم چرت‌وپرت می‌گه و هم زیاد حرف‌می‌زنه، جواب‌ندادم، پیام داد به کمک‌ت احتیاج دارم.» به‌ش زنگ‌زدم. فکرکردم مثلاً داره می‌میره یا هرچی، می‌گه بیا برای نوشتن گزارش پروژه‌م کمک‌م کن. 

آه، کاش می‌تونستم از این پوسته‌ی دوست مهربون تیپیکال دربیام. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها